استفاده از سیاق امری عقلایی بوده و حجیت آن از باب حجیت ظهور می باشد و مفسران از آن به طور گسترده و به صورت های گوناگون در فهم کلام الهی بهره می برند.
این مقاله در پی بیان قرینیت سیاق در فهم کلام الهی از منظر علامه محمد حسین فضل الله می باشد. از نظر ایشان سیاق را می توان به چهار دسته سیاق کلمه، سیاق آیات، سیاق سوره و سیاق قرآنی تقسیم کرد. هر یک از این اقسام کاربردهای فراوانی در تفسیر «من وحی القرآن» دارند؛ از جمله به دست آوردن معنای کلمات، تعیین مراد خداوند از آیات، نقد و بررسی اقوال مفسران، ارزیابی روایات و نیز کاربرد آن در مباحث ادبیاتی.
سیاق / اقسام سیاق / نقش سیاق / تفسیر «من وحی القرآن»
در نظر گرفتن قرائن برای فهم مقصود گوینده روشی عقلایی است و اختصاص به فرهنگ خاصی ندارد و غفلت از آن در مقام تفسیر قرآن سبب می شود برداشتهای تفسیری، ناقص یا بی اعتبار گردند و قسمت مهمی از خطاها در فهم و تفسیر آیات مربوط به همین بخش می باشد. (بابایی،/۱۱۰) مفسران همواره به این قرائن توجه داشته و از آنها در فهم و تفسیر آیات بهره های فراوان برده اند.
قرینه امری است که ارتباط خاصی با کلام داشته و نقش مؤثری در به دست آوردن مفاد کلام و درک مقصود گوینده یا نویسنده دارد. این ارتباط خاص می تواند به صورت لفظی و یا معنوی باشد. یکی از قرائنی که به صورت غیر لفظی همراه کلام است، قرینه سیاق می باشد که تأثیر مهمی در فهم و درک صحیح از مراد خداوند دارد و علامه فضل الله در تفسیر «من وحی القرآن» از آن به صورت های مختلف بهره برده است.
گرچه در زمینه سیاق و نقش آن در تفسیر نوشته هایی به رشته تحریر در آمده است، اما در خصوص تفسیر «من وحی القرآن» نوشتار مستقلی وجود ندارد. از این رو این مقاله با توجه به این نکته به بیان دیدگاه و روش علامه سید محمد حسین فضل الله در استفاده از سیاق می پردازد. این نوشتار در سه محور سامان یافته است: نخست به تعریف سیاق و انواع آن پرداخته و سپس به کاربردهای آن در تفسیر «من وحی القرآن» اشاره شده و در پایان شرط اخذ به سیاق از منظر علامه فضل الله بیان گردیده است.
سیاق کلام گوینده و یا نویسنده یکی از قرینه هایی است که در تمام زبانها و فرهنگها مورد اهتمام بوده و مردم برای فهم سخن دیگران علاوه بر قرائن دیگر به سیاق نیز تمسک می جویند. زرکشی و رشید رضا آن را از بهترین و برترین قرینه ها برای فهم معنای حقیقی الفاظ و کلام و نیز مراد متکلم به شمار آورده اند. (زرکشی، ۲/۲۰۰؛ رشید رضا، ۱/۲۲)
پس اعتبار سیاق برای فهم معنای مراد برگرفته از سیره عقلاست و به اعتقاد فضل الله حجیت آن از باب حجیت ظهور می باشد. (فضل الله، الندوه، ۱۵/۴۴۰-۴۴۱) و فهم قرآن نیز از این قاعده عقلایی جدا نیست؛ زیرا وقتی گوینده ای سخنی می گوید، با این پیش فرض که او حکیم بوده و دچار خطا و نسیان نیز نمی شود، معنا ندارد جمله هایی که بیان می کند متناقض باشند، بلکه هماهنگی ویژه ای بین قسمت های مختلف سخن او وجود دارد. پس در تفسیر آیات باید به سیاق توجه نمود. (رجبی،/۷۷)
علامه فضل الله به این امر توجه داشته و مشکل بسیاری از مفسران را اکتفا به ظاهر کلمات و عدم توجه به قرائن کلامی به خصوص قرینه سیاق می داند. وی معتقد است یکی از قرائنی که می تواند مفسر را در فهم آیات یاری نماید سیاق می باشد؛ زیرا سیاق از معنای عمیق کلام سخن می گوید، نه از لایه های سطحی و مادی و معنای ظاهری آن، و این چیزی است که بسیاری از مفسران از آن غافل هستند. (فضل الله، من وحی القرآن،۱۰/۲۸)
سیاق از ماده سوق به معنای راندن، (راغب؛ ابن منظور) جدا شدن روح از بدن، (فراهیدی؛ فیومی؛ جوهری؛ ابن منظور) تتابع و از پى یکدیگر درآمدن، (زمخشری) طرز، طریقه و روش (دهخدا؛ معین) استعمال شده است و برخی از لغت شناسان نیز سیاق کلام را به کنار هم بودن و اسلوب سخن و طرز جمله بندى معنا کرده اند. (ابراهیم انیس و دیگران؛ معین)
اما در مورد تعریف اصطلاحی باید گفت گرچه مفسّران و قرآن پژوهان به صورت گسترده از قرینه سیاق استفاده کرده اند، ولی بسیاری از آنان تعریفی از آن ارائه نداده اند. مثلاً مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان و تفسیر جوامع الجامع و مرحوم علامه طباطبایی در المیزان با وجود استفاده از سیاق تعریفی از آن ارائه نداده اند.۱ علامه فضل الله نیز از جمله مفسرانی است که تعریفی از سیاق ارائه نداده است، اما آنچه که از کاربرد سیاق در تفسیر «من وحی القرآن» و نیز تأکید فراوان ایشان در بهره مندی از آن به دست می آید، این است که سیاق یکی از قرائنی است که همراه کلام بوده (فضل الله، الندوه، ۱۵/۴۴۰-۴۴۱) و گویای عمق معنایی کلام و نه معنای ظاهری و سطحی آن است و همانند چتری بر کلمات سایه افکنده و بر آنها احاطه دارد و بدون در نظر گرفتن آن نمی توان به فهم صحیح دست یافت؛ «أن الکلمه تأخذ مضمونها من خلال السیاق الذی یحیط بها». (رک: فضل الله، من وحی القرآن، ۱۰/۲۸؛ ۱۴/۲۴۶ و الندوه، ۱۴/۲۴۶)
وی در این باره میگوید:
«ان مسأله السیاق فی القرآن او فی غیره، هی مسأله القرینه التی تفسر الکلمات بحسب ما یراد من معناها او تکون قرینه علی اراده خلاف الظاهر.» (همان، ۱۵/۴۴۰-۴۴۱)
ممکن است کلمه یا جمله ای صرف نظر از کلمات یا جمله های اطرافش مفهومی داشته باشد، ولی اگر با کلمات و جمله های قبل و بعدش در نظر گرفته شود، مفهوم دیگری افاده کند. این چنین مفهومی را با کمک سیاق می توان فهمید.
پس سیاق، چینش خاص کلمات یک جمله یا جمله های مرتبط به یک موضوع در یک کلام است که در تعیین مراد و مقصود متکلم تأثیرگذار می باشد.
همان طور که بیان شد، مؤلف «من وحی القرآن» در تفسیر و نیز سایر آثار خود بحث مستقلی درباره سیاق ارائه نداده و به انواع آن اشاره نکرده است، اما با توجه به کاربرد سیاق در تفسیر «من وحی القرآن» می توان انواع آن را در موارد زیر خلاصه نمود:
منظور از سیاق کلمه سیاقی است که از کنار هم قرار گرفتن یک کلمه در کنار کلمه ای دیگر یا در ضمن یک جمله به وجود می آید.
بر این اساس مطابق نظر علامه فضل الله از اینکه «أولُوا القُربَی» در آیه (وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَهَ أُولُو الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلا مَعْرُوفًا) (نساء/۸) در کنار «یتامی» و «مساکین» قرار گرفته است، فهمیده می شود که مراد از آن کسانی هستند که بستگان میت هستند، اما وارث میت نیستند. (فضل الله، من وحی القرآن، ۷/۱۰۰)
همچنین «فُرقان» در آیه (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا وَیُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ)(انفال/۲۹) با اینکه در لغت به معنای جدایی بین اشیاست، ولی با توجه به سیاق و اینکه همراه با تقوا بیان شده است، مراد از آن جدایی بین حق و باطل خواهد بود، نه مطلق جدایی. (همان،۱۰/۳۶۶)
این نوع سیاق با توجه به آیات قبلی یا بعدی به دست می آید. یعنی آیه یا آیاتی که قبل یا بعد از آیه مورد بحث قرار دارند، در تفسیر و معنی تأثیرگذار بوده و مقصود آیه را روشن میسازند، به همین سبب باید همراه با آن در نظر گرفته شوند و بدون توجه به آنها نباید وارد تفسیر آیه شد.
مؤلف در تفسیر آیه (وَ مَن أظلَمُ مِمَّن مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أن یُذکَرَ فِیهَا اسمُهُ وَ سَعی فِی خَرابِها)(بقره/۱۱۴) میگوید: با توجه به آیات قبل از آن می فهمیم که مراد از کسانی که در راه تخریب مساجد تلاش می کنند فقط اهل کتاب نیستند، بلکه شامل مشرکین نیز می شود؛ زیرا آیات پیشین درباره روند روشنگری و هوشیاری مسلمانان نسبت به اوضاع و احوال گروههای معاند و مخالف اطراف آنهاست که اهل کتاب، مشرکین و هر گروه مخالف دیگری را شامل می شود. (همان، ۲/۱۸۳)
مرحوم فضل الله در ذیل آیه (وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَهً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ)(بقره/۳۰) بیان می کند که سیاق آیات مربوط به این موضوع دلالت بر این دارند که سؤال ملائکه از خونریزی و افساد فقط سؤال صرف نبود، بلکه از این باب بود که آنها می پنداشتند شایستگی بهتری برای خلافت و جانشینی دارند، از این رو با توجه به این سیاق مراد از خلیفه در این آیه جانشینی خداوند است، نه جانشینی از موجودات قبل از آدم. (همان،۱/۲۲۷) یعنی ملائکه از خداوند درخواست کرده بودند که آنها جانشین خدا باشند، نه اینکه به جای موجودات قبل از آدم قرار گیرند.
سیاق سوره آن است که مجموع سوره دارای چینش و نظم خاصی است که با استفاده از آن می توان به معنای آیات یا کلمات آن سوره دست یافت و این تعریفی است که از لابه لای کلام فضل الله قابل استفاده است و در برخی موارد به آن تمسک کرده و برای بیان معنای آیه از آن استفاده کرده است.
وی با توجه به این سیاق بیان می کند از آنجایی که سیاق سوره نور درباره زناکاران، محصنات، مؤمنین و مؤمنات و نیز روابط زوجیت و مسئله توافق روحی و ایمانی است، پس می توان گفت که مراد از «طیبات» و «خبیثات» در آیه (الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُولَئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ)(نور/۲۶) سخنان و افعال زشت و یا گفتار و کردار نیک نیست که برخی از مفسران عنوان کرده اند،۲ بلکه مراد زنان و مردان پاک طینت و مردان و زنان بد سیرت است. پس معنای آیه آن است که زنان خبیث برای مردان خبیث و مردان خبیث برای زنان خبیث و زنان پاک برای مردان پاک و مردان پاک برای زنان پاک هستند. (همان، ۱۶/۲۷۸-۲۸۸)
وی با توجه به سیاق سوره جن می گوید: سیاق سوره دلالت می کند که مراد از نگهبان قرار دادن برای پیامبر (ص) به این معناست که او را حمایت کرده و از انحراف و گمراهی و اشتباه دور سازد تا رسالت خود را به صورت کامل و بدون کمی و زیادی به مردم ابلاغ نماید. او با توجه به این مطلب نظر مرحوم طبرسی را مبنی بر انیکه «رصد» در آیه (...فَإِنَّهُ یَسلُکُ مِن بَینِ یَدَیهِ وَ مِن خَلفِهِ رَصَداً)(جن/۲۷) به معنای طریق است و درباره معنای آیه چنین گفته است که «خداوند برای پیامبر اکرم (ص) نسبت به علم پیامبران قبل و بعد از او راهی قرار می دهد»، (طبرسی، مجمع البیان، ۱۰/۵۶۳) رد کرده است. (فضل الله، من وحی القرآن، ۲۳/۱۷۰)
مخفی نماند درباره سوره هایی که اطمینان داریم یکجا نازل شده و وحدت نزولی دارند، با توجه به این نکته که این گونه سوره ها دارای یک موضوع محوریاند (وحدت موضوع)، بین تمام آیات قرینه سیاق متصور است، اما این در حقیقت چیزی جز سیاق آیات نیست.
از آنجایی که قرآن از سوی خداوند حکیم نازل شده و در کلامش اختلافی وجود ندارد؛ (أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافًا کَثِیرًا) (نساء/۸۲) و همیشه بر منش و اسلوب واحدی سیر کرده است و روش او نیز حفظ ارتباط بین کلام در سراسر قرآن میباشد، از این رو مقتضای حکمت آن است که تمامی کلام وی از هماهنگی و وحدت برخوردار باشند.
در واقع قرآن دارای یک بافت کلی و نظام خاصی است که از آن می توان به سیاق قرآنی تعبیر نمود. پس همان طور که سیاق آیات و سیاق سوره به تبیین معنای آیه می پردازند، سیاق قرآن نیز همان نقش را در فهم کلام الهی می تواند داشته باشد. علامه فضل الله با قرینه قرار دادن این نوع از سیاق به تبیین و تفسیر برخی آیات پرداخته که به مواردی از آن اشاره می شود.
برخی از مفسران گفته اند چون حضرت ابراهیم برای آزر دعا نکرد، اما از سوی دیگر برای والدین خود از خدا طلب مغفرت نمود ـ (رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ)(ابراهیم/۴۱) ـ این نشان می دهد که آزر پدر ایشان نبوده است. از طرف دیگر «والد» به کسی گفته می شود که فرزند از او متولد شده باشد و «أب» نیز اعم از پدر و جد و عمو می باشد. پس مراد از «أب» در آیه (وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لأبِیهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَهً إِنِّی أَرَاکَ وَقَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ)(انعام/۷۴) و (وَاغْفِرْ لأبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ)(شعراء/۸۶) عموی حضرت ابراهیم می باشد. (طباطبایی،۷/۱۶۵)
اما به نظر فضل الله این استدلال تمام نیست، زیرا آنچه که از استعمال این کلمه در کلام خدا و نیز گفتار حضرت ابراهیم (ع) به ذهن تبادر می کند، این است که مراد از آن تأکید بر جنبه نَسَبی بودن است و در کاربردهای قرآنی نیز استعمال این کلمه برای عمو معهود نیست مگر به صورت مجاز. در نتیجه آنچه که از سیاق قرآنی این بحث به دست می آید، غیر از آن چیزی است که علامه طباطبایی برداشت کرده است. (فضل الله، من وحی القرآن، ۹/۱۷۳)
همچنین فضل الله با تمسک به سیاق قرآنی بیان می کند مراد از بهشتی که آدم و حوا در آن بودند، همان بهشت موعود است، نه باغی از باغهای عالم دنیا. (همان،۱۰/۶۰)
در ذیل آیه (إِنَّ الَّذینَ جاءُوا بِالإِفکِ عُصبَهٌ مِنکُم...)(نور/۱۱) درباره داستان افک و ماجرای آن روایات مختلفی ذکر شده است. در برخی از این روایات آمده است که این آیه درباره عایشه نازل شد که نسبت ناروا به او دادند و پیامبر نیز این داستان را پذیرفت و نسبت به او سوء ظن پیدا کرد و تصمیم به جدایی با وی را گرفت، اما سرانجام خداوند وحی نازل کرد و حضرت پس از دریافت وحی به عایشه فرمود: تو را مژده میدهم که خداوند تو را تبرئه کرده است. (طبرسی، مجمع البیان،۷/۲۰۴)
در روایت دیگری آمده است که این آیه درباره ماریه قبطیه ـ همسر دیگر پیامبرـ نازل شده که عایشه نسبت ناروا به او داد. وقتی ابراهیم فرزند رسول خدا از دنیا رفت، آن جناب سخت غمگین شد. عایشه گفت: از مرگ این کودک غمگین نباش، او فرزند تو نبود، بلکه فرزند جریح بود. رسول خدا پس از شنیدن این حرف علی را فرستاد تا جریح را به قتل برساند. علی با شمشیر حرکت کرد، ولی متوجه شد که او اصلاً آلت تناسلی ندارد، پس نزد رسول خدا آمده و جریان را گفت و حضرت فرمود: شکر خدایی را که این سوء را از ما اهل بیت برگرداند. (قمی، ۲/۹۹)
علامه فضل الله گرچه هیچ کدام از روایتها را نمی پذیرد و هر دو را رد می کند، اما در مقام نسبت سنجی بین این دو از سیاق قرآنی بهره میگیرد و می گوید: از آنجایی که سیاق قرآنی این است که هرگاه در جامعه اسلامی مشکل بزرگی به وجود میآمده که نزول وحی را می طلبیده است و با نزول وحی این مشکل رفع میشده است، روایت اول از این جهت که مشابه این مسئله و هماهنگ با سیاق قرآنی می باشد، قابل قبول تر از روایت دوم است. (فضل الله، من وحی القرآن، ۱۶/۲۵۶)
روشن است که فهم یک مطلب با توجه به استعمال و عرف قرآن همان چیزی است که از آن به حقیقت و عرف قرآنی تعبیر می گردد و اطلاق سیاق بر آن مشکل است.
علامه فضل الله از سیاق در موارد گوناگونی استفاده کرده و به گونه های مختلف از آن بهره برده است که در ذیل بیان می گردد.
یکی از کاربردهای سیاق که میتوان آن را در تفسیر من وحی القرآن سراغ گرفت، تعیین معنای برخی از الفاظ آیات است. گاه برای یافتن معنای لفظ باید به سیاق جمله و آیه، از آن جهت که معنای آن فقط از طریق سیاق به دست می آید، نگاه شود. (همان، ۱۴/۲۴۶) مثلاً سیاق آیه (وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَى عَلَیْهِ بُکْرَهً وَأَصِیلا)(فرقان/۵) دلالت می کند که مراد از «تُملی» القای کلام به مخاطب است تا به حافظه اش بسپارد، نه القای کلام به نویسنده برای نوشتن. (همان،۱۷/۱۴)
ایشان در جواب کسانی که می گویند «سبحان» در آیه (سُبحَانَ الَّذِی أسرَی بِعَبدِهِ...)(إسراء/۱) برای تعجب است، بیان می کند: گر چه این کلمه برای تعجب نیز به کار می رود، اما در اینجا با سیاق آیه که درباره تنزیه خداوند است سازگار نیست. (همان، ۱۴/۱۷)
مرحوم فضل الله مراد از «وَعدُ الآخِرَهِ» در آیه (وَقُلْنَا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ اسْکُنُوا الأرْضَ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَهِ جِئْنَا بِکُمْ لَفِیفًا)(اسراء/۱۰۴) را غیر از معنای آن در آیه ۷ همان سوره ـ(فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَهِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ ...) ـ می داند و علت این تفاوت را ناشی از اختلاف سیاق دو آیه می داند که با اینکه یک کلمه است، ولی چون در دو سیاق گوناگون قرار گرفته است، معنای یکسانی نخواهد داشت.
سیاق آیه ۱۰۴ درباره قوم موسی و قوم فرعون است که چون در دنیا به جایگاه خود نرسیدند، از این رو به آنها وعده در آخرت داده شده است تا به حساب آنها رسیدگی گردد. اما در آیه ۷ مراد از «وَعدُ الآخِرَهِ» همان قضایی است که دفع آن را وعده داده است. (همان، ۱۴/۲۴۶)
وی همچنین در اینکه مراد از وزن در آیه (وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)(اعراف/۸) چیست، بیان می کند که چون سیاق درباره این است که آنچه که در میزان معتبر است حق بودن آن چیز می باشد، از این جهت که اساس هر چیزی چه در موارد ایجابی و چه در موارد سلبی حق می باشد، از این رو مراد از «وزن» در این آیه وزن کردن اعمال در قیامت، یعنی تطبیق اعمال بر طبق آنچه که حق است می باشد، نه نصب ترازوی دو کفه ای در قیامت و یا ظاهر شدن مؤمنان در عظمت و کافران در ذلت. (همان،۱۰/۲۸)
وی همچنین می گوید «فرقان» در لغت به معنای امری است که بین چیزهای دیگر جدایی می افکند، اما در آیه (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ)(انفال/۲۹) سیاق آیه و همراه شدن آن با تقوا مشخص میکند که دو طرف جدا شونده از یکدیگر حق و باطل می باشد، نه مطلق جدایی. (همان،۱۰/۳۶۶) در واقع فضل الله با کمک سیاق، مصداق جدایی را مشخص کرده است.
از جمله کاربردهای سیاق تبیین مراد آیه و تفسیر آن می باشد. مثلاً درباره اینکه مراد از «قُتِل» در آیه (قُتِلَ أصحابُ الأخدُودِ)(بروج/۴) چیست دو نظر وجود دارد: ۱- اگر بیان حادثه قتلی باشد که اتفاق افتاده است، در این صورت مراد از «أصحابُ الأخدُود» مؤمنانی هستند که کشته شده اند. ۲- اگر مراد نفرین و درخواست هلاکت باشد، در این صورت مراد از «أصحابُ الأخدُود» طاغیان خواهد بود. وی در ظاهر بودن وجه دوم می گوید: آنچه که از سیاق به دست می آید، همان تأکید بر معنای دوم است؛ چون سیاق درباره اعلان غضب نسبت به کسانی است که مؤمنان را اذیت و آزار می کردند و این با معنای دوم تناسب دارد. (همان،۲۴/۱۶۷)
همچنین وی با استفاده از سیاق بیان می کند که مراد از «هذَا البَلَدِ» در آیه (لا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ)(بلد/۱) همان مکه است. (همان، ۲۴/۲۶۱)
مؤلف در جواب کسانی که گفته اند که مراد از قید «مِن حَیثُ أمَرَکُمُ اللّهُ» در آیه (وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَلا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ)(بقره/۲۲۲) نهی از جماع از دُبُر می باشد، گفته است: سیاق آیه درباره بیان حدودی است که خداوند در مورد رابطه زن و مرد در امور جنسی بیان داشته است. پس وقتی که خود خداوند آنها را از نزدیکی در زمان حیض منع کرده است، ولی بعد از طهر خواسته است که به حالت طبیعی قبلی برگردند، نباید از روش الهی دور شد. بنابراین معنای آیه این است که از راه حرام نزد زنان نروید، در نتیجه آیه دلالتی ندارد که بعد از طهر از دُبُر جماع نکنید. (همان، ۴/۲۵۱-۲۵۲)
در بررسی آیه (تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ...)(آل عمران/۲۷) برخی گفته اند که مراد از «میت» و «حی» در این آیه کافر و مؤمن می باشد، اما به اعتقاد وی از آنجا که سیاق آیه درباره بیان قدرت الهی در زمینه عجایب خلقت است و این متناسب است که به همان الفاظ آیه اکتفا شود، از این رو نمیتوان آن قول را پذیرفت. (همان، ۵/۳۰۳)
کاربرد دیگر سیاق در نزد فضل الله این است که وی با استفاده از آن، نظرات دیگر مفسران را رد کرده و معنایی مناسبتر را بیان می کند. مفسران در ذیل آیه ۱۵۴ سوره بقره (وَلا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِنْ لا تَشْعُرُونَ) درباره معنای حیات، چند قول مطرح کرده اند. برخی گفته اند مراد از حیات نام نیکی است که از شهدا باقی می ماند. از آنجایی که خطاب این آیه به مؤمنانی است که به حیات آخرت ایمان دارند، از این رو معنا ندارد که فکر پایان حیات با مرگ به ذهنشان خطور نماید تا گفته شود که این آیه میخواهد این ذهنیت را بردارد؛ چرا که این طرز تفکر با حقیقت ایمان سازگار نیست، پس مراد از حیات زندگی اخروی نیست.
قول دیگر این است که مراد از حیات، حیات برزخی است؛ چون ممکن است مسلمانان از آن غفلت کنند، به همین خاطر آیه آن را تأکید و تأیید می نماید. (طبرسی، مجمع البیان، ۱/۴۳۳)
اما به اعتقاد فضل الله این تفسیرها هیچ کدام با سیاق آیه منسجم نیست؛ زیرا سیاق آیه درباره این است که نفس را باید از احساس وحشت نسبت به مرگ جدا ساخت تا اینکه در پرتو آن احساس حیاتی شاد، رضایتمندانه و مطمئن شعور انسان را پر کند تا از این راه نیرویش بر صبر و ادامه کار تجدید شود. پس سیاق آیه درباره تأکید بر طبیعت حیات نیست تا گفته شود اگر حیات به معنای حیات اخروی باشد، این با حقیقت ایمان مؤمنان به آخرت سازگاری ندارد.
اما قول دوم که مراد از حیات را زندگی برزخی دانسته است، با سیاق آیه (وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)(آل عمران/۱۶۹) که حیات اخروی را در مقابل حیات برزخی قرار داده، منسجم نیست. پس اگر حیات را حیات برزخی بدانیم، با ظهور آیه تناسب نخواهد داشت. (فضل الله،۳/۱۱۲-۱۱۵)
مرحوم فضل الله در ارزیابی نظر صاحب المیزان که در آیه (المر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ)(رعد/۱) مراد از «آیات» را به معنای آیات کونیه مثل آسمان و زمین و نیز «کتاب» را به معنای کَون و جهان گرفته، (طباطبایی،۱۱/۲۸۵) می گوید: در استعمالات قرآنی چنین چیزی مألوف و رایج نیست که آیات، آیات کونیه باشد (نه در مجاز و نه در حقیقت) و دیگر آنکه سیاق این آیه چنین معنایی را بر نمی تابد؛ زیرا سیاق آیه درباره توجه دادن انسان به تأمل در آیات قرآن و فهم جنبه های حق در آن آیات است تا تأکیدی باشد بر اینکه قرآن بر اساس حق نازل شده و شکی در آن نیست.۳ (فضل الله، من وحی القرآن، ۱۳/۱۱)
یکی دیگر از مواردی که مؤلف «من وحی القرآن» به صورت فراوان از سیاق بهره گرفته است، در بحثهای ادبی مرتبط با فهم آیات است که در ذیل به نمونه هایی از آنها اشاره می شود.
وی در تعیین مرجع ضمیر «یَعرِفُونَهُ» در آیه (الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ...)(بقره/۱۴۶) می گوید: از آنجایی که سیاق آیه درباره جدال بر سر پیامبر اکرم (ص) و نبوت ایشان است، از این رو ضمیر «هاء» در این آیه به پیامبر برگشت می کند نه کتاب، و تشبیه این شناخت به شناخت فرزندان نیز مؤید همین برداشت است. (همان، ۳/۹۱-۹۰)
همچنین با توجه به سیاق آیه می توان گفت که ضمیر «هُم» در آیه (وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الأعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلا بِسِیمَاهُمْ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّهِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ* وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ)(اعراف/۴۷-۴۶) به رجال اعراف برمی گردد، نه «اصحاب الجنه». توضیح آنکه بین مفسران اختلاف هست که مرجع ضمیر «هُم» چیست. برخی همچون علامه طباطبایی آن را «اصحاب الجنه» (طباطبایی، ۸/۱۲۹) و برخی دیگر آن را رجال اعراف می دانند. (رازی، ۱۴/۲۵۰) اما آنچه با سیاق آیه به ویژه با توجه به آیه دوم سازگارتر به نظر می رسد، قول دوم است، یعنی رجال اعراف کسانی هستند که هنوز داخل بهشت نشده اما امید آن را دارند.۴ (فضل الله، من وحی القرآن،۱۰/۱۳۳)
مرحوم فضل الله ذیل آیه (قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلا مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلا)(فرقان/۵۷) بیان می کند که سیاق آیه درباره این است که پیامبر شخصی نیست که به خاطر رسالتش به دنبال کسب امتیازاتی باشد، بلکه او انسانی است که فقط در فکر انجام رسالت الهی و ابلاغ آیات و احکام خداوند به مردم است. به همین خاطر هیچ مزد و پاداشی از کسی نمی خواهد و با هیچ کس رابطه ای ویژه و خاص ندارد، مگر آن کسی که خود بخواهد راه خدا را در پیش گیرد.
چنین برداشتی از آیه نشان می دهد که وی استثنای در آیه را متصل می داند، در نتیجه آیه این گونه معنا می شود: «هیچ گونه اجر و پاداشی درخواست نمیکنم، تنها اجری که من میخواهم، این است که مردم بخواهند راهی به سوی پروردگارشان برگزینند. یعنی تنها اجر و پاداش من هدایت شماست.» فضل الله با توجه به این مطلب قول جمهور مفسرین را که قائل به منقطع بودن استثنا هستند،۵ رد می کند. (همان، ۱۷/۶۸-۶۷)
برخی گفته اند که «ذلک» در آیه (وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ* إِلا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ لأمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ)(هود/۱۱۹-۱۱۸) اشاره به اختلاف دارد. (طبرسی، مجمع البیان، ۵/۳۱۲) اما سیاق آیه چیز دیگری را بیان می کند. سیاق آیه درباره تأکید بر مسئله هدایت و ضلالت در عالم است، به خاطر همین اگر مشار الیه «ذلک» رحمت باشد، با مضمون آیه ای که خلقت انسان را برای عبادت می داند ـ (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِیَعْبُدُونِ)(ذاریات/۵۶) ـ سازگارتر است. (فضل الله، من وحی القرآن،۱۲/۱۵۱)
در اینکه مراد از «دعاء الرسول» در آیه (لا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضًا...)(نور/۶۳) چیست، بین مفسران اختلاف نظر وجود دارد و این اختلاف به نوع ترکیب این کلمه برمی گردد که آیا اضافه «دعاء» به «رسول» از نوع اضافه به فاعل است یا اضافه به مفعول؟ گرچه فضل الله به این اختلاف تصریح نمی کند، ولی از معنایی که از آیه ارائه می دهد می توان نظر وی را به دست آورد.
ایشان می گوید این آیه ادب تعامل با رسول اکرم (ص) را بیان می کند و آن اینکه چون رسول خدا قیادت و رهبری جامعه را بر عهده دارد و همیشه مردم را به عمل صالح، نماز و اموری از این قبیل دعوت می کند، پس بر مردم لازم است که این گونه دعوت رسول را در سطح واجبات شرعی دانسته و همانند عبادات به آنها ملتزم باشند و مثل اموری که بین خودشان مرسوم است و همدیگر را به آن فرا می خوانند ولی التزام به آن ندارند، نباشد. در این صورت آیه این گونه معنا می شود: «دعوت و خواندن پیامبر (به امور دینی و دنیوی) را در بین خود همانند دعوت و خواندن نسبت به همدیگر قرار ندهید (و آن را بیاهمیت تلقّی نکنید)». با توجه به این معنی اضافه «دعاء» به «رسول» از نوع اضافه به فاعل خواهد بود.
ایشان این معنی از آیه را به علت هماهنگی با سیاق آیه قبل نسبت به قول دیگر که می گوید «مراد از دعای رسول، خطاب کردن و صدا زدن اوست که مردم آن جناب را مثل سایر مردم صدا نزنند»۶ معتبرتر می داند. نتیجه آنکه فضل الله با توجه به سیاق، معنایی را بر می گزیند که در پی آن ترکیب آیه نیز مشخص می شود. (همان، ۱۶/۳۶۹)
از جمله کاربردهای سیاق در نزد جناب فضل الله موضع گیری وی نسبت به روایات اسباب نزول است. ایشان با توجه به سیاق، آنها را تأیید و در برخی موارد رد می کند. وی ذیل آیه (وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ یُهْلِکُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ)(انعام/۲۶) بیان می کند که چون سیاق آیه درباره ذم کفار و مخالفان پیامبر می باشد؛ از این رو روایت ضحاک که می گوید این آیه درباره کفار مکه نازل شده است که مردم را از پیروی پیامبر نهی می کردند، صحیح می باشد. (همان، ۹/۶۱)
او برای آیه ۷۷ آل عمران (إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلا أُولَئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الآخِرَهِ وَلا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَلا یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) سه سبب نزول از سفیان، عکرمه و کلبی از کتاب اسباب نزول واحدی نقل می کند،۷ ولی آنها را نمی پذیرد. اما با این حال با استفاده از سیاق آیات دو روایت کلبی و عکرمه را به جو و فضای این آیه نزدیک تر می داند. وی در این باره می گوید: سیاق آیات درباره اهل کتاب و دیدگاهشان در مورد رسالت و نبوت پیامبر اکرم و نیز انکار صفاتی که در تورات برای آن حضرت آمده، می باشد، این سیاق به دو روایت کلبی و عکرمه نزدیک است. (همان، ۶/۱۱۵-۱۱۶)
وی ذیل آیه (وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ)(آل عمران/۱۸۰) می گوید: سیاق این آیه همراه با آیاتی که بعد از آن هست، مثل آیات (لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ* ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ)(آل عمران/۱۸۲-۱۸۱)، روایت ابن عباس را مبنی بر نزول این آیه درباره احبار یهود که علم خود را نسبت به پیامبر و صفات او انکار می کردند، رد می کند. از این رو سیاق این آیات درباره بخل مال است نه بخل علم. (همان، ۶/۴۱۵)
در سبب نزول آیه (یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ)(اعراف/۳۱) آمده است در جاهلیت چنین مرسوم بود که مردم، برهنه در اطراف خانه کعبه طواف میکردند و میگفتند در لباسی که خدا را در آن معصیت کردهایم طواف نمیکنیم. حتی نقل شده است زنی از بادیه وارد شد و همه لباسهایش را از تن بیرون آورد و بند و تسمه ای (سیور) را به خود بست و ساتر ساخت. در پی چنین حادثه ای این آیه نازل شد.
اما از آنجایی که این داستان با سیاق آیه سازگاری ندارد، قابل پذیرش نخواهد بود. زیرا سیاق مربوط به برنامه عملی افراد در رفتار اجتماعی شان به هنگام ورود به مساجد است که خود را زینت کرده و وارد مسجد شوند و آیه هیچ رابطه ای با بحث پوشیدن پیراهن یا برهنه کردن خود در کنار خانه کعبه ندارد. از این رو روایت یاد شده مورد قبول نیست. (همان،۱۰/۹۳)
وی همچنین سبب نزولهایی را که ذیل آیه (قَد نَعلَمُ إِنَّهُ لَیَحزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُم لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجحَدُون)(انعام/۳۳) نقل شده، به علت عدم هماهنگی با سیاق آیه رد کرده و آنها را اجتهاداتی از سوی راویان می داند.۸ (همان، ۹/۸۰)
ظاهر برخی آیات به گونه ای است که در ابتدا چنین به نظر می رسد که با یکدیگر تنافی دارد. اما با اندکی تأمل می توان آن را حل نمود. علامه فضل الله در چنین مواردی با استفاده از سیاق به رفع آن اقدام کرده است. مثلاً خداوند در آیه (فَلَنَسْئََلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئََلَنَّ الْمُرْسَلِینَ)(اعراف/۶) می فرماید: هم از رسولان سؤال می شود و هم از مردمی که رسولان به سوی آنها فرستاده شده اند. اما در آیه (فَیَومَئِذٍ لا یُسئَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لا جَانٌّ)(الرحمن/۳۹) و نیز آیه (وَ لا یُسئَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ المُجرِمُونَ)(قصص/۷۸) عدم سؤال از مردم را مطرح می نماید و این دو با یکدیگر تنافی داشته و قابل جمع نمی باشند.
در جواب به این سؤال پاسخ های متعددی از سوی مفسران بیان شده است، از جمله: ۱- سؤال از آنها به منظور کشف حقیقت نیست؛ چرا که حقیقت برای خداوند معلوم است، اما به منظور سرزنش از آنها سؤال می شود.۲- منظور از سؤال، سؤال هنگام محاسبه در روز قیامت است، اما بعد از ورود به جهنم از آنها سؤالی نمی شود. ۳- قیامت دارای مواقفی است، در بعضی از موقف ها سؤال هست و در بعضی سؤال نیست. (طبرسی، مجمع البیان، ۴/۶۱۵)
اما فضل الله در پاسخ به این اقوال می گوید: آنچه که صحیح تر به نظر می رسد، آن است که هر کدام از این دو دسته آیات دارای دو سیاق متفاوت می باشند. سیاق آیات نافی سؤال درباره این است که خداوند گناه و جرم گناهکاران و مجرمان را می داند، پس نیازی نیست که از آنها پرسش نماید. اما سیاق آیاتی که بر سؤال از ایشان تأکید می کنند، در مقام اقامه حجت بر اعمال آنهاست. در نتیجه تضادی بین این آیات وجود ندارد. (فضل الله، من وحی القرآن، ۱۰/۲۲)
علاوه بر همه اینها ایشان در موارد دیگری نیز از سیاق بهره برده است. وی گاهی از سیاق برای بیان حکم شرعی استفاده کرده، (همان، ۸/۵۴؛ ۴/۲۵؛ ۵/۱۶) و گاهی نیز برای تعیین یا رد یک قرائت خاص، (همان، ۲/۱۵۸-۱۵۹) ارزیابی روایات تفسیری (همان، ۸/۱۱۸) و نیز تأیید بر مکی یا مدنی بودن سوره (همان، ۲۴/۲۶۲) از سیاق کمک گرفته است.
مفسران و قرآن پژوهان دو شرط برای سیاق ذکر کرده اند که در صورت وجود آنها می توان از سیاق بهره گرفت. این دو شرط عبارت اند از: ۱- پیوستگی در نزول یا ارتباط صدوری ۲- ارتباط موضوعی.۹
توضیح آنکه آنچه تا کنون بیان شد، نقش، اهمیت و جایگاه سیاق در فهم کلام الهی از جهات متعدد بود و اینکه تأثیرگذاری سیاق در فهم آیه بسیار سرنوشت ساز و تعیین کننده است، اما این در صورتی است که یک عبارت از خود استقلال نداشته و پیام معینی را دنبال نکند و به عبارت دیگر با ماقبل و مابعد خود ارتباط مفهومی و موضوعی داشته باشد. ولی در جایی که آیه، عنوان کلی و حکم مستقلی را بیان می کند و به تعبیر دیگر بین عبارت ها وحدت مفهومی وجود نداشته باشد، در این صورت تأکید بر سیاق و توجه به قبل و بعد، محدود کننده کلام خواهد شد. در این موارد باید خود جملات را مستقلاً مورد ملاحظه قرار داد و به عنوان جمله ای مستقل و جدا در فهم کلام دخیل دانست.
شرط دیگر در تحقق سیاق آن است که علاوه بر ارتباط موضوعی و وحدت مفهومی، ارتباط نزولی نیز داشته باشند؛ یعنی به تدریج و جدای از هم نازل نشده باشند، بلکه در یک زمان نازل شده باشند. پس صرف کنار هم بودن آیات دلیل سیاق واحد نیست. از این رو در مواردی که این نوع ارتباط موجود نباشد، سیاق نیز تحقّق نمی یابد.
علامه فضل الله به این نکته واقف بوده و در جواب کسانی که قائل به ارتباط بین آیه ربا (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَهً وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ) (آل عمران/۱۳۰) با آیات قبل از آن هستند (طبرسی، مجمع البیان، ۲/۳۸۵-۳۸۴) می گوید: قرآن به این ترتیبی که اکنون در دست ماست نازل نشده است، بلکه در دفعات متعدد و در شرایط گوناگون نازل شده است، از این رو نمی توان به صورت کلی بین آیات ارتباط برقرار کرد. (فضل الله، تفسیر من وحی القرآن،۶/۲۶۳-۲۶۲؛۸/۴۷)
وی همچنین تأکید می کند که برخی آیات همچون آیه تطهیر (إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا)(احزاب/۳۳) و آیه اکمال الدین (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإسْلامَ دِینًا...)(مائده/۳) به صورت جداگانه نازل شده اند و در سیاق آیات قبل و بعد قرار ندارند، به همین خاطر در فهم این گونه آیات نباید به ارتباط آنها با آیات و جملات پیش یا پس از آن توجه شود؛ زیرا ارتباطی بین آنها وجود ندارد. (فضل الله، الندوه، ۱۵/۴۴۱-۴۴۰) به همین سبب وی سیاقی را که آیه تطهیر داخل آن قرار گرفته قبول ندارد، به ویژه آنکه نه روایات مؤید این سیاق است و نه قواعد ادبی. (فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ۱۸/۳۰۱)
همچنین در پاسخ به اینکه سیاق آیه سوم سوره مائده (الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإسْلامَ دِینًا) دالّ بر این است که آیه اکمال ربطی به ولایت امام علی (ع) ندارد، زیرا جملات قبل ـ(حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَهُ وَالْمَوْقُوذَهُ وَالْمُتَرَدِّیَهُ وَالنَّطِیحَهُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالأزْلامِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ)ـ و بعد ـ (فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لإثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ)ـ درباره حلال و حرام الهی است؛ پس ارتباط فراز مربوطه در این آیه با ولایت امیرالمؤمنین (ع) منتفی است، می گوید: برخی از آیات بنا بر مصلحتی که خود پیامبر (ص) تشخیص داده، طبق ترتیب نزول قرار نگرفته اند و این آیه نیز یکی از آنها می باشد. (همان، ۸/۴۷) از این رو صرف قرار گرفتن فراز مربوطه در کنار مسائل مربوط به حرمت و حلیت خوردنی ها دلیل بر داشتن ارتباط معنایی بین آنها نیست، پس نمی توان به سیاق تمسک کرد.
۱. قرآن کریم.
۲. ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب، بیروت، دارالفکر، بی تا.
۳. اندلسی، ابوحیان؛ البحر المحیط فی التفسیر، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۰ق.
۴. انیس، ابراهیم و دیگران؛ المعجم الوسیط، تهران، ناصر خسرو، بی تا.
۵. بابایی و دیگران، علی اکبر؛ روش شناسی تفسیر قرآن، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه - سمت، ۱۳۷۹ش.
۶. بابایی، علی اکبر؛ مکاتب تفسیری، چاپ دوم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه - سمت، ۱۳۸۵ش.
۷. جوهری، اسماعیل بن حماد؛ الصحاح، چاپ چهارم، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۴۰۷ق.
۸. حقی بروسوی، اسماعیل؛ روح البیان، بیروت، دارالفکر، بی تا.
۹. خالقی ولامدهی، حامد؛ جایگاه و نقش سیاق در تفسیر قرآن، پایان نامه کارشناسی ارشد، مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی;، دفاع شده در آذر ۱۳۸۸ش.
۱۰. دهخدا، علی اکبر؛ لغت نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، بی تا.
۱۱. رازی، ابوالفتوح حسین بن علی؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۴۰۸ ق.
۱۲. رازی، محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب، چاپ سوم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۲۰ق.
۱۳. راغب اصفهانی، ابوالقاسم؛ المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم، ۱۴۱۲ ق.
۱۴. رجبی، محمود؛ منطق فهم قرآن، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ش.
۱۵. رشید رضا، محمد؛ المنار، چاپ دوم، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.
۱۶. زحیلی، وهبه بن مصطفی؛ التفسیر المنیر فی العقیده و الشریعه و المنهج، چاپ دوم، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۸ق.
۱۷. زرکشی، بدرالدین محمد بن عبدالله؛ البرهان فی علوم القرآن، بی جا، دار إحیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۶ق.
۱۸. زمخشری، ابو القاسم محمود بن عمر؛ اساس البلاغه، بیروت، دارالمعرفه، ۱۳۹۹ق.
۱۹. شوکانی، محمد بن علی؛ فتح القدیر، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۱۴ق.
۲۰. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، ۱۴۱۷ق.
۲۱. طبرسی، فضل بن حسن؛ جوامع الجامع، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، ۱۴۲۱ق.
۲۲. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش.
۲۳. فاکر میبدی، محمد؛ قواعد التفسیر لدی الشیعه و السنه، تهران، مجمع تقریب مذاهب، ۱۴۲۸ق.
۲۴. فضل الله، سید محمد حسین؛ الندوه، قم، مکتب آیه الله العظمی السید محمد حسین فضل الله، ۱۴۲۶ق.
۲۵. فضل الله، سید محمد حسین؛ من وحی القرآن، چاپ دوم، بیروت، دارالملاک، ۱۴۱۹ق.
۲۶. فیومی، احمد بن محمد؛ المصباح المنیر، چاپ دوم، قم، دارالهجره، ۱۴۱۴ق.
۲۷. قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر قمی، چاپ چهارم، قم، دار الکتاب، ۱۳۶۷ش.
۲۸. کنعانی، حسین؛ «جایگاه سیاق در تکوین معانی و تفسیر آیات»، مشکوه، شماره۹۱، تابستان ۱۳۸۵ش.
۲۹. معرفت، محمّد هادی؛ التّفسیر الاثری الجامع، قم، مؤسسه التمهید، ۱۳۸۷ش.
۳۰. معین، محمّد؛ فرهنگ فارسی (معین)، چاپ هشتم، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۱ش.
۳۱. واحدی، علی بن احمد؛ اسباب نزول القرآن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
۱- برای نمونه ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۸۴، ۳۸۶، ۴۵۸ و ۴۵۹؛ ج ۵، ص۳۹۶ و ۳۹۷؛ ج۷، ص۸۰؛ ج۸، ص۳۱۶؛ ج۱۰، ص۳۸۷. نیز ر.ک: أبو علی فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۸۷۶. همچنین ر.ک: سیّد محمّد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۱؛ ج۲، ص۵۰؛ ج۳، ص۲۵۱؛ ج۴، ص۱۷۰؛ ج۵، ص۱۶۵؛ ج۶، ص۱۲؛ ج۷، ص۵؛ ج۸، ص۳۳۲؛ و ... . برای اطلاع بیشتر در این زمینه ر.ک: حامد خالقی ولامدهی، جایگاه و نقش سیاق در تفسیر قرآن، ص۱۰.
۲- درباره این کلمات سه قول وجود دارد. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۲۱۲.
۳- برای موارد دیگر ر.ک: محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۲، ص۴۲-۴۳؛ ج۱۴، ص۱۴۸؛ ج۱۶، ص۳۶۹؛ ج۱۷، ص۶۷-۶۸.
۴- برای موارد دیگر ر.ک: محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۴، ص۲۶؛ ج۱۲، ص۴۳؛ ج۱۶، ص۳۱-۳۲ و ج۱۹، ص۲۲۹.
۵- مانند ابوالفتوح رازى در تفسیر روض الجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۲۷۶؛ محمد بن على شوکانى در فتح القدیر، ج۴، ص۹۷؛ ابو حیان اندلسى در البحر المحیط فى التفسیر، ج۸، ص۱۲۰؛ اسماعیل حقى بروسوى در تفسیر روح البیان، ج۶، ص۲۳۴؛ وهبه زحیلى در التفسیر المنیر فى العقیده و الشریعه و المنهج، ج۱۹، ص۹۳. مرحوم طبرسی نیز بر همین اعتقاد بوده و در معنای آیه گفته است: من در مقابل قرآن و تبلیغ وحی از شما مزدی نمی خواهم، لکن مانع شما نیستم که مال خود را در راه رضای خدا انفاق کنید. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۲۷۴.
۶- ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۲۴۸. طبق این احتمال اضافه «دعاء» به «رسول» از نوع اضافه به مفعول است، یعنی «دعائکم الرسولَ ای لاتجعلوا استدعاء الرسول بینکم کاستدعاء بعضکم بعضا».
۷- ر.ک: علی بن احمد واحدی، اسباب نزول القرآن، ص۱۱۳و۱۱۵. در روایت سفیان آمده است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: هر کس سوگند دروغ یاد کند تا مال مسلمانان را ببرد، در مرگ و قیامت خدا را خشمناک ملاقات خواهد کرد. اشعث بن قیس می گوید: به خدا قسم این آیه درباره من نازل شد که با فردی یهودی بر سر زمینى اختلاف داشتیم و او حق مرا منکر بود، او را نزد رسول الله بردم. ایشان از من پرسید: آیا دلیل و شاهد دارى؟ گفتم: نه. پیغمبر پرسید: حاضرى که او سوگند بخورد؟ گفتم: نه، چون سوگند به دروغ یاد مىکند و مال مرا مىبرد. و آیه بدین مناسبت نازل گردید.
در روایت دیگری از عکرمه نقل شده که وی می گوید: آیه درباره ابورافع و لبابه بن ابى حقیق و حیّى بن اخطب و دیگر رؤساى یهود نازل شده است که سابقه و مقام پیامبر (ص) را در تورات پنهان داشته، به دست خویش اوصاف دیگرى نوشتند و سوگند خوردند که آیه از سوی خداوند است و این بدان سبب بوده است که رشوه هایی که از مردم می گرفتند از دستشان خارج نشود. کلبى نیز می گوید: عدهاى از عالمان فقیر یهود سالى دچار تنگدستى شدند و نزد کعب بن اشرف در مدینه آمدند. کعب از ایشان پرسید: آیا تشخیص دادهاید که این مرد [یعنى محمد (ص) ] همان پیغمبر موعود در تورات است؟ گفتند: بلى، آیا تو یقین ندارى؟ گفت: نه. گفتند: ما گواهى مىدهیم که او بنده و فرستاده خداست. کعب گفت: خدا شما را از خیر فراوانى محروم کرد. قصد داشتم به شما خواربار و پوشاک بدهم، اما خود و خانوادهتان را محروم ساختید. گفتند حتماً امر بر ما مشتبه شده است، مهلت بده برویم و او را ببینیم. رفتند و صفات و اوصاف دیگرى نوشتند و نزد کعب باز گشتند و گفتند: ما قبلاً اعتقاد داشتیم که او فرستاده خداست، وقتى نزدش رفتیم، او را بر صفت دیگرى مغایر با آنچه که در کتاب ما هست یافتیم و نوشته را به کعب دادند. کعب شادمان شد و خواربار به آنان داد و آیه بدین مناسبت نازل گردید.
۸- برای موارد دیگر ر.ک: محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۶، ص۱۷۹؛ ج۸، ص۳۵ و۷۳؛ ج۹، ص۷۹ و ۱۰۶؛ ج۱۶، ص۹۷ و ۲۵۶؛ ج۲۲، ص۲۶.
۹- ر.ک: محمد هادی معرفت، التّفسیر الاثری الجامع، ج۱، ص۷۲؛ همو، تلخیص التمهید، ج۲، ص۲۸۸–۳۰۰؛ محمد تقی مصباح یزدی، قرآن شناسی، ج۲، ص۱۲۳–۱۲۴؛ علی اکبر بابایی و دیگران، روش شناسی تفسیر قرآن، ص۱۲۸–۱۳۹؛ محمد فاکر میبدی، قواعد التّفسیر لدی الشیعه و السنه، ص۲۹۱،۲۹۹ و۳۰۰.
* کارشناس ارشد تفسیر و علوم قرآن